مردی از دست روزگار سخت می نالید.
پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست.
استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟
آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است.
استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار اب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟
مرد گفت: ...خوب است و می توان تحمل کرد.
استاد گفت شوری آب همان سختی های زندگی است.
شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود.
سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه آنرا تعین می کند
پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.
ای مهربان بخشنده!
مرا انگیزه ی بخشش عطا کن!
تا با بخشش دیگران حضورت درونم فزونی یابد
کمک کن تا بار کینه و رنجش را از دوشم بردارم
چون حائلی است میان من و تو ..
خوب میدانم وقتی از رنجش و دردهای درونی خلاص می شویم
دیدارمان وضوح بیشتری پیدا می کند..
من بر زشتیها چشم می بندم چون تو همه را نیکو خلق کرده ای
مرا سیرتی زیبا و قلبی بی کینه عطا فرما...
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند
روز دارد و شب دارد
روشنی دارد و تاریکی دارد
کم دارد و بیش دارد
دیگر چیزی از زمستان نمانده تمام می شود
و بهار می آید