ابن شهرآشوب روایت کرده از علیبنابی حمزه بطائنی که گفت:
با حضرت امام موسی(ع)بودم دراهی
شیری رو به ما آمد و گذاشت دست خود را بر کفل استری که حضرت سوار بر آن بود.پس حضرت برای او مکث فرمود مثل کسی که گوش داده به صدای او
پس شیر رفت به کنار راه ایستاد و حضرت صورت خود را به قبله گردانید و دعایی خواند که من نفهمیدم.پس از آن اشاره فرمود به شیر به دست خود که برو پس شیر همهمه کرد طولانی و حضرت میگفت آمین آمین
آنگاه شیر رفت و من گفتم به آن حضرت فدایت شوم عجب کردم از قصه این شیر با شما
فرمود:که این شیر آمد نزد من شکایت کرد از سختی زائیدن مادهاش و درخواست کرد از من که من از خدا بخواهم که فرج دهد او را
من دعا کردم برای او و در دلم افتاد که بچهای که میزاید نر است.
پس خبر دادم او را به این پس شیر به من گفت برو در حفظ خدای تعالی
مسلط نکند بر تو و زریه تو و نه بر احدی از شیعیان تو چیزی از درندگان را
و من گفتم آمین
منتهی الآمال
رسول خدا(ص)میفرمایند:ای بندگان خدا لختی از معصیت و نافرمانی خدا عنان در کشید و خود را کنترل کنید زیرا مکافات و مجازات خداوند بسی سخت و دشوار است.
بیشترین اشتباه مردم در این است که آنها فکر میکنند تمام وقت موجود در دنیا را در اختیار دارند تا آنچه برایشان مهم است انجام دهند.
آدمهای واقعا خردمند در این جهان طوری زندگی میکنند که انگار هر روز آخرین روز زندگیشان است و باید ضروریترین کار را انجام دهند..
*********
***********************
*******************************
کسی که میکوشد از یک مشکل فرار کنددیر یا زود گرفتار مشکل بزرگتری میشود.
این قانون زندگی است!
هیچ مشکلی بدون هدف نصیب ما نمیشود.
هرمشکل یک استاد است.
هر دشواری درسی را که نیاز داریم بیاموزیم به ما میآموزد.
در حقیقت پیش از آنکه مشکل بر ما نازل شود توان مقابله با آن به ما داده شده است.
هیچ مشکلی بیش از توان تحمل ما نیست.
گدای نابینایی در کوچهای عبور میکردسگی به او حمله کردوهمچون شیری که به شکار حمله میکندلباس او را پاره پاره کرد و خواست او را بدرد.
نابینا به او گفت:تو شیر شکارچیها هستی باید در بیابان به شکار حمله کنی نه به من عاجز, یاران تو در صحرا به گورخر حمله میکنند ولی تو به یک نابینا حمله میکنی:آری تو براثر نبودن تربیت به جای گور,کور میگیری ولی سگهای تربیت شده برای شکاربه کور عاجز کاری ندارند
پس ای برادر!غافل نباش
سگ نفس خودراتربیت کن تادر راستای حلال خدا گام بردارد نه آنکه به آزار بینوایان بپردازد
داستانهای مثنوی