دلش گرفته...
به خدا فکر میکند و میگوید:آرام باش و بدان که خدا هست..
خدا برای رفع مشکلت کمکت میکند.ولی وقتی به یاد میآورد که
برای رفع اندوهش به خدا پناه برد و غمی دیگر نیز به غمش اضافه شد ناخودآگاه بغضش میترکد و هیچ چیزو هیچ کس آرامش نمیکند.فقط یک جمله و آن,این است:
صدای خندههای خدا را میشنوی؟
دعایت را شنیده و به آنچه محال میپنداری میخندد....